مناظره و كارآيي آن در پيشبرد اهداف
مناظره و كارآيي آن در پيشبرد اهداف
منبع: روزنامه قدس
خداوند در قرآن مي فرمايد: "اي پيامبر! به مخالفان بگو اگر راست مي گوييد، برهان و دليل محكم خود را براي اثبات ادعاي خود بياوريد."(1)اين آيه سه بار در قرآن تكرار شده و بيانگر آن است كه اسلام دين برهان و منطق است، آن را ارزشمند دانسته و از آن به عنوان يكي از ابزارهاي استوار، براي ترويج دين و جذب مخالفان استفاده مي كند.البته روشها و شيوه هاي تبليغ نسبت به افراد گوناگون، متفاوت است. بايد با بعضي توسط برهان و دليل محكم برخورد كرد و با بعضي از شيوه موعظه نيك كه جنبه عاطفي دارد و موجب جنبش احساسات پاك مي شود استفاده نمود، نسبت به بعضي ديگر هم بايد با روشهاي گوناگون بحث و ستيز و جدال نيك به گفتگو نشست و به امر به معروف و نهي از منكر پرداخت. دقيقاً بر همين اساس است كه خداوند پيامبراسلام(ص) را مورد خطاب قرار داده و مي فرمايد: "ادع الي سبيل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتي هي احسن."(2) مردم را به سوي راه پروردگارت به وسيله حكمت و اندرزهاي نيك و مجادله و بحثهاي شايسته دعوت كن.منظور از "حكمت"، شيوه هاي محكم از استدلالهاي عقلي و منطقي است كه حكيمانه و استوار باشد، و منظور از "موعظه نيك"، اندرزهاي مهرانگيز و غرورشكن ، و نرم كننده دلهاست، تا موجب جلب احساسات و عواطف گردد، و مخالف را با ياري عواطف و احساساتش به سوي حق جذب كند. منظور از "مجادله نيك" نيز بحث و بررسي هاي گوناگون همراه با ستيز و مسدود كردن ترفندهاي مخالف است كه موجب محكوم شدن او مي شود.
در قرآن مجيد به بخشي از مناظره هاي پيامبران اشاره شده كه در رويارويي با معاندان و مخالفان به تناسب روحيات آنها از اين سه وسيله (برهان، اندرز نيك، مجادله نيك) استفاده مي كردند و در همين راستا، به توفيقات مطلوبي دست مي يافتند. به عنوان مثال بخشي از مناظرات حضرت ابراهيم(ع) از طريق برهان و استدلال بود، مانند استدلال او در برابر نمرود، كه در قرآن آمده است.در موارد ديگر نيز مي بينيم ابراهيم(ع) با موعظه و اندرزهاي نيك به مخالفان، با آنها گفتگو مي كرد. به عنوان نمونه، "آزر" كه عمو و استاد نجاري ابراهيم(ع)، از بت پرستان معروف و از رجال و درباريان دستگاه جبار نمرود بود. ابراهيم(ع) به موعظه او پرداخت و براي اين كه عاطفه او را جلب كند، او را با جمله "يا ابت؛ اي پدر!" مي خواند، و در يك جلسه، چهار بار او را به عنوان پدر خواند، و به موعظه او پرداخت كه اين موعظه در سوره مريم، از آيه 42 تا 45 آمده است.
ابراهيم(ع) با همين شيوه مهرانگيز، آزر را موعظه كرد، ولي مواعظ او در دل سياه آزر اثر نكرد. سرانجام ابراهيم(ع) با قاطعيت از او كناره گيري نمود.در فرازي ديگر مي بينيم كه ابراهيم(ع) با مجادله و بحثهاي ستيزانگيز با مخالفان روبرو شد. چنانكه اين موضوع داستان بت شكني ابراهيم(ع) كه در قرآن (آيه 53 تا 97 سوره انبياء) مشاهده مي شود. در اين آيات مي خوانيم پس از آنكه قوم بت پرست در برابر استدلالها و اندرزهاي ابراهيم(ع) لجاجت نمودند، ابراهيم(ع) در غياب آنها به بتكده آنها وارد شد و همه بتهاي آنها را شكست، ولي بت بزرگ را سالم گذاشت. آنها وقتي كه از ماجرا باخبر شدند، ابراهيم(ع) را عامل اين كار دانستند. او را به محاكمه كشيده و گفتند: "چرا بتهاي ما را شكستي؟". ابراهيم(ع) در پاسخ فرمود: "بلكه بت بزرگ اين كار را كرده است، اگر بتها سخن مي گويند، اين سؤال را از آنها بكنيد."
ابراهيم(ع) در اين مورد، از شيوه مجادله نيك استفاده نموده و بت پرستان را مغلوب نمود. آنها ديگر سخني نداشتند و درمانده شدند.ابراهيم از اين فرصت استفاده كرد و گفت: "بنابراين چرا اين بتهاي زبون را كه سود و زياني ندارند و هيچ گونه قدرت انجام كاري در آنها نيست، مي پرستيد؟ "اف بر شما و بر آنچه جز خدا مي پرستيد آيا نمي انديشيد؟"(3)
برنامه پيامبر اسلام(ص) و امامان معصوم(ع) و شاگردان آنها نيز در راستاي تبليغ دين و امر به معروف و نهي از منكر با مخالفان همين گونه بود. آنها گاهي با استدلال و منطق و زماني با اندرزهاي نيك و جالب، و زماني ديگر با بحث آزاد و جست و گريزهاي زيبا در بحث و بررسي به مصاف معاندان مي رفتند و آنها را درمانده مي كردند. در اينجا به عنوان نمونه، نظر شما را به چند مناظره جالب كه از شاگردان و دست پروردگان پيامبر(ص) و امامان(ع) مي باشد، جلب مي كنم:
1- مناظره جالب صعصعه با معاويه
"صعصعة بن صوحان"، از اصحاب نيك پيامبر(ص) و از شاگردان برجسته حضرت علي(ع) بود. از ويژگيهاي او اين كه خطيبي توانا و سخنوري بليغ بود. چنانكه اميرمؤمنان علي(ع) او را به عنوان خطيب توانمند و گويا ياد كرد.(4)
او به خاطر ياري حضرت امير(ع)، از مدينه همراه آن حضرت به بصره آمد. در جنگ جمل و صفين از ياران مخصوص و شجاع علي(ع) بر ضد دشمن بود. پس از شهادت حضرت علي(ع)، روزي به همراهي چند نفر در شام، با معاويه ملاقات كرد. معاويه در ضمن گفتن خير مقدم به آنها، اظهار داشت: "به سرزمين پيامبران و رسولاني آمده ايد كه مركز حشر و نشر مؤمنان و بندگان خاص خدا در قيامت است."
صعصعه قفل سكوت را شكست و با بيان قاطع و شيوا گفت: اگر چه اين سرزمين مقدس است، ولي اين را بدان كه زمين ساكنان خود را مقدس نخواهد كرد، بلكه كردار نيك موجب ارزشمند شدن است. اما اينكه گفتي اينجا سرزمين پيامبران و رسولان است، اين را بدان كه منافقان، مشركان و طاغوتياني كه در اين جا نشو و نما كرده و سكونت نموده اند، بيشتر از صالحان بوده اند و اين كه گفتي اينجا مركز حشر و نشر مؤمنان و بندگان خاص خدا در قيامت است، بدان كه بر فرض كه حشر بندگان خدا در اين سرزمين رخ دهد، دوري محشر براي مؤمن، زياني به او نمي رساند و نزديكي محشر سودي به حال منافق ندارد.معاويه گفت: اگر مردم از نسل پدرم ابوسفيان به وجود آمده بودند، همه آنها انسانهايي زيرك و برازنده مي شدند!صعصعه گفت: در اين گفتار نيز غلط اندازي مي كني، زيرا حضرت آدم(ع)، بهتر از ابوسفيان بود. در عين حال در ميان فرزندان آدم، افراد احمق، منافق، فاسق، جنايتكار و بي خرد بسيار بوده اند!معاويه در برابر حاضر جوابي و منطق گوياي صعصعه فرو ماند و شرمسار شد.(5)
2- گفتار ضرار به معاويه
امام باقر(ع) فرمود: پس از شهادت اميرمؤمنان علي(ع) روزي در يكي از جلسات، معاويه به ضرار بن ضهره از دوستان علي(ع) كه در آن جلسه حضور داشت، گفت: علي(ع) را براي من توصيف كن."
ضرار گفت: سوگند به خدا، علي(ع) روزها همواره روزه بود و شبها را به عبادت خدا مشغول بود. او پوشيدن لباس خشن را دوست مي داشت، و از غذاها، ساده ترين آنها را انتخاب مي كرد. ابتدا شروع به سخن مي كرد و به پرسشهاي ما پاسخ مي داد. بيت المال را به طور مساوي بين مردم توزيع مي نمود. با ملت به عدالت رفتار مي كرد، مستضعفان و مستمندان، ترس آن را نداشتند كه از ناحيه او به آنها ظلم شود، و زورمندان در نيل به اهداف باطل خود، در او نفوذ نداشتند."
سوگند به خدا در يكي از نيمه هاي شب تاريك او را در محراب عبادت و مناجات ديدم كه همچون مار گزيده به خود مي پيچيد و با اندوهي جانكاه، زار زار مي گريست و قطرات اشك از محاسنش سرازير مي شد. محاسنش را با دستش گرفته بود و خطاب به دنيا مي گفت: اي دنيا! آيا مي خواهي مرا شيفته خود سازي و فريب دهي؟ هرگز به مراد خود نمي رسي، من تورا سه طلاقه كرده ام كه بازگشتي براي من در آن نيست. زندگي در تو كوتاه و شكوه تو ناچيز است. آه از كمي توشه و دوري سفر آخرت و وحشت راه كوچيدن به سوي آخرت.(6)
3- مناظره ابوالجارود با معاندان
يكي از امور قطعي كه از طريق راويان اهل تسنن و شيعه نقل شده، اين است كه پيامبر(ص) حسن و حسين(ع) را پسران خود مي خواند و آنها به عنوان "ابناء رسول ا..." (دو پسر رسول خدا(ص)) خوانده مي شدند. ولي معاندان و مخالفان و در رأس آنها بني اميه، سعي داشتند كه آنها را به عنوان پسران علي(ع) معرفي كنند و نهي مي كردند كه كسي آنها را پسران پيامبر(ص) بخواند.امام باقر(ع) يكي از شاگردان خود به نام "ابوالجارود" را تربيت كرد و شيوه مناظره با معاندان را به او آموخت، او بر همين اساس، با معاندان مناظره مي كرد.
روزي ابوالجارود، نزد امام باقر(ع) آمد و شيوه مناظره خود با بني اميه را در رابطه با اينكه حسن و حسين(ع) پسران پيامبر(ص) هستند، گزارش داد. امام باقر(ع) به او فرمود: چگونه با آنها مناظره كردي؟
ابوالجارود گفت: به آنها گفتم خداوند در قرآن مي فرمايد: "و از دودمان ابراهيم(ع) داود، سليمان... و زكريا و عيسي و ... است."(7)
عيسي با اينكه پدر نداشت، خداوند در اين آيه او را از طريق مادرش، مريم(س)، از فرزندان ابراهيم(ع) دانسته است و نيز با خواندن آيه مباهله به آنها احتجاج كردم و گفتم خداوند مي فرمايد: "بگو بياييد ما فرزندان خود را، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خود را، شما نيز زنان خود را دعوت به مباهله كنيم..."(8)
مطابق روايات بي شمار، پيامبر(ص) طبق فرمان اين آيه، حسن و حسين(ع) را به عنوان پسران خود براي مباهله با گروه مسيحي به صحنه برد.
امام باقر(ع) فرمودند: آنها در برابر اين استدلال تو چه گفتند؟
ابوالجارود نيز در پاسخ ذكر كرد: آنها گفتند، گاهي فرزند دختر، به عنوان فرزند خود به شمار مي آيد، ولي نه فرزند صلبي (كه از نسل او حساب شوند)
امام باقر(ع) فرمودند: اي ابوالجارود! سوگند به خدا آيه اي از قرآن را به تو مي آموزم كه از آن استفاده مي شود، حسن و حسين(ع) فرزندان رسول خدا(ص) و از صلب آن حضرت بودند و كسي جز كافر نمي تواند آن را انكار كند، و آن آيه اين است: "حرام شده است بر شما (ازدواج با) مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان و ... و همسرهاي پسرانتان كه از صلب (نسل) شما هستند"(9)
اي ابوالجارود! از منكران بپرس آيا ازدواج رسول خدا(ص) با همسران حسن و حسين(ع) جايز است؟ اگر آنها در پاسخ گفتند: آري، قطعاً دروغ مي گويند، و اگر گفتند: جايز نيست، سوگند به خدا اين مطلب ثابت مي شود كه حسن و حسين(ع) پسران رسول خدا(ص) از صلب خود آن حضرت مي باشند؛ "و ازدواج پيامبر(ص) با همسران آنها حرام نشده است مگر به خاطر آن كه آنها فرزند صلبي رسول ا...(ص) هستند."(10)
به اين ترتيب امام باقر(ع)، شيوه استدلالي مناظره را به ابوالجارود آموخت، و او با به كار بردن اين شيوه، بر دشمنان و مخالفان چيره شد.
4- مناظره ابن ميثم با مسيحي
علي بن اسماعيل بن شعيب بن ميثم تمار، معروف به علي بن ميثم، از شاگردان برجسته امام علي بن موسي الرضا(ع) بود. روزي بين او و يكي از مسيحيان، مناظره جالبي به ترتيب زير رخ داد: علي بن ميثم: چرا شكل صليب در گردن خود آويخته اي؟
مسيحي: زيرا اين صليب به شكل داري است كه يهوديان، عيسي(ع) را بر روي آن دار كشيده و كشتند.
علي بن ميثم: آيا حضرت عيسي(ع)، دوست دارد تا چنين شكلي را به گردن خود آويزان كند؟
مسيحي: نه، هرگز
علي بن ميثم: چرا دوست ندارد؟
مسيحي: زيرا او به شكل چيزي كه به روي آن كشته شده، علاقه ندارد.
علي بن ميثم: به من بگو بدانم آيا حضرت عيسي(ع) سوار بر الاغ مي شد تا به دنبال انجام نيازهاي خود حركت كند؟
مسيحي: آري.
علي بن ميثم: آيا حضرت عيسي(ع) دوست داشت تا آن الاغ باقي بماند تا او را به مقصد برساند؟
مسيحي: آري.
علي بن ميثم: تو شكل چيزي را كه عيسي(ع) به آن علاقه داشت تا باقي بماند، رها كرده اي و شكل صليبي را به گردن آويخته اي كه عيسي(ع) آن صليب را دشمن داشت. با اين كه سزاوارتر است شكل الاغي را كه عيسي به بقاي آن علاقه داشت به گردن بياويزي نه صليب را وگرنه نادان هستي.
مسيحي از پاسخ درمانده شد (11)
پي نوشت ها و منابع:
1- بقره- 11، نحل- 94، انبياء- 24.
2- نحل- 15.
3- انبياء- 62 تا 67.
4- شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 4، ص 478؛ الغدير، ج 9، ص 43.
5- الاختصاص شيخ مفيد. ص 64 و 65؛ بحار، ج 44، ص 122.
6- مناقب آل ابيطالب، ج 2، ص 103.
7- انعام- 84 و 85.
8- آل عمران- 61.
9- نساء- 23
10- احتجاج طبرسي، ج 2، ص 58 و 59.
11- الفصول المختار، سيدمرتضي، ج 1، ص 31.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}